وبلاگ عمومی تفریحی

وبلاگ عمومی تفریحی

وبلاگ عمومی تفریحی

وبلاگ عمومی تفریحی

موهای خود را در منزل کوتاه کنید‎

موهای خود را در منزل کوتاه کنید‎

 

آیا تا به حال سعی کرده اید موهایتان را در منزل خودتان کوتاه کنید؟ معمولا نتیجه کوتاه کردن مو افتضاح می شود. این مساله برای خیلی از ما پیش آمده است که از مدل موهایمان خوشمان نمی آید و فکر می کنیم با یک قیچی همه مشکلات برطرف شده و مدل موی جدیدی خواهیم داشت اما نتیجه با تصورات ما خیلی فرق دارد. همیشه اینچنین نخواهد بود، کارهایی است که شما خودتان می توانید در منزل انجام دهید حتی کوتاه کردن مو که کار سختی به نظر می رسد، ساده باشد. هرچند ما به شما پیشنهاد نمی کنیم موها را در منزل کوتاه کنید. توصیه ما به شما همیشه مراجعه به آرایشگر حرفه ای است.

 

این نکات را هنگام کوتاه کردن مو در خانه رعایت کنید :

 

۱ ) موهایتان را خیس نکنید : 

موهایتان را در حالیکه خشک هستند کوتاه کنید یا در بهترین حالت وقتی از حمام خارج شدید آن را با حوله خشک کرده وموهای مرطوب را کوتاه کنید.

 

۲ ) از قیچی های کوچک برای کوتاه کردن مو استفاده کنید : 

شما یک آرایشگر خبره نیستید که بتوانید با انواع قیچی کار کنید، بنابراین بهترین کار این است که یک قیچی کوچک و تیز انتخاب کرده تا با دقت بیشتری بتوانید موهایتان را کوتاه کنید. شما باید قیچی در دست بگیرید که کار کردن با آن برایتان آسان باشد.

 

۳ ) مدل موهایتان را حفظ کنید : 

کوتاه کردن مو همیشه با تغییر مدل آن همراه نیست. اگر فقط می خواهید مو را یکدست کنید و نوک آن را کمی کوتاه کنید این کار را ممکن است، خودتان انجام دهید اما اجرای یک مدل موی جدید و متفاوت چیزی نیست که براحتی در خانه انجام شود.

 

۴ ) فقط جاهایی را که می بینید کوتاه کنید : 

باید سعی کنید موها در دیدرس باشد، از آینه برای موهای پشت سر استفاده نکنید با اینکار نمی توانید آنها را یکدست کوتاه کنید.

 

بهترین کاراینست که همه موها را پشت سر جمع کرده و ببندید، کش بعدی را در جایی که می خواهید موها را کوتاه کنید ببندید، حالا می توانید با نگه داشتن دسته جمع شده مقداری که می خواهید را کوتاه کنید. سپس موها را باز کرده و دورتان بریزید و هم اندازه بودن آن را چک کنید، اگر جایی ناهمسانی وجود داشت، آن را یکسان سازی کنید. روش دیگر اینست که موها را بالای سر ببندید و همین کار را انجام دهید ، یعنی دسته موها را بالای سرتان گرفته و کوتاه کنید، با این روش مو مدل دیگری کوتاه خواهد شد و حالت کوتاهی یکدست را نخواهد داشت.

 

همین کار را می توانید با موهای جلوی سر هم انجام دهید و چتری ها را کوتاه کنید. برای کوتاه کردن چتری قیچی را مستقیم نگیرید. سعی کنید سر قیچی کمی به سمت سقف باشدتا چتری ها نرم و مرتب بایستند و رو به بیرون قرار نگیرند.

 

منبع: بانوی شهر

شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند‎

شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند‎

 

متضادها همدیگر را جذب می‌کنند و موافق‌ها همدیگر را دفع می‌کنند. وقتی صحبت درمورد مغناطیس باشد، این اصل بدیهی است. اما آیا این مسئله در روابط عاشقانه نیز صادق است؟ تحقیقات جدید حاکی از این است که وقتی حرف از قلب است، مسئله پیچیده می‌شود.

 

مطالعات نشان می‌دهد که افراد احتمالا به روابط عاشقانه‌ای جذب می‌شوند و آن را دنبال می‌کنند که طرف مقابل از نظر طیف گسترده‌ای از ویژگی‌های شخصیتی از جمله سن، دین، جهت‌گیری سیاسی و برخی جنبه‌های خاص هوش، بیشتر شبیه آنها هستند. در یک مقاله پژوهشی که اوایل امسال منتشر شد، یک تیم اقتصادی بین‌المللی دریافتند که افراد تحصیل کرده تمایل دارند با افراد تحصیل کرده ازدواج کنند، درحالی که افراد با تحصیلات رسمی پایین‌تر تمایل دارند با همسری با سطح تحصیلات خود ازدواج کنند.

 

به طور کلی، کبوتر با کبوتر روابط عاشقانه دارد. اما آیا آنها در روابط خود شادتر هستند؟ پرسش کنجکاوانه‌ای است که در یک مطالعۀ جدید توسط پژوهشگران- ناتان هادسون و کریس فریلی- بررسی شده است. به طور خاص آنها می خواهند بررسی کنند که آیا همسرانی که از نظر شخصیتی بیشتر شبیه به هم هستند، بیشتر از کسانی که شبیه به هم نیستند، رضایت دارند.

 

بنابراین آنچه پژوهشگران انجام دادند به این قرار است؛ آنها همسرانی را در نظر گرفتند و پنج بار در یک دورۀ یک ساله (حدودا هر دو ماه یکبار)، مجموعه ای تست به آنها دادند. زمانی که مطالعه آغاز شد، ۱۷۴زوج بودند که سن بیشتر آنها بین ۱۸ تا ۲۵ سال بود. مدت رابطه در ابتدای مطالعه متفاوت بود، از کمتر از یک ماه تا هفت سال، با متوسط حدود ۱۷ ماه.

 

هادسون و فریلی برای ارزیابی شباهت، از تست «پنج عامل بزرگ شخصیت» استفاده کردند. شرکت‌کنندگان، خود و همسر خود را از نظر برون‌گرایی، سازگاری، وظیفه‌شناسی، ثبات هیجانی (متضاد نوروزگرایی)، و بازبودن نسبت به تجربه ارزیابی کردند. آنها ابزار رضایت از رابطه را نیز تکمیل کردند. از پردازش اعداد، نتایج جالبی آشکار شد. همسرانی که از نظر سازگاری همسان بودند و از نظر ثبات هیجانی تا حدی شبیه بودند، از روابط خود رضایت بیشتری داشتند. در مقابل، اشتراک در عوامل برون‌گرایی، وظیفه‌شناسی و باز بودن رضایت از رابطه را پیش‌بینی نکرد. بنابراین تشابه عوامل شخصیتی الزاما به معنی این نیست که رابطه رضایت‌بخش‌تر است.  اما هادسون و فریلی تحقیقات خود را یک گام جلوتر بردند. با توجه به اینکه اساسا دلبستگی، چگونگی عملکرد افراد در روابط عاشقانه را شکل می‌دهد، آنها درنظر داشتند این مسئله را بررسی کنند که آیا سبک دلبستگی بزرگسالان بر رابطۀ بین شباهت همسران و رضایت از رابطه تأثیر دارد؟ (شرکت‌کنندگان پرسشنامه دلبستگی را نیز تکمیل کردند).

 

دلبستگی با توجه ویژه به پاسخگو و در دسترس بودن، از رابطۀ بین نوزاد و مراقبش شکل می‌گیرد. تأثیرات دلبستگی اولیه گسترده است؛ همزمان با بزرگ شدن ما، نوع و چگونگی درک خود و دیگران را شکل می‌دهد. به طور گسترده، کسانی که مراقبت اولیۀ عاشقانه و باثباتی را تجربه می‌کنند، «دلبستگی ایمن» را شکل می‌دهند، اما آنهایی که مراقبت خشن و یا بی‌ثباتی را از مراقبان خود دریافت می‌کنند، «سبک ناایمن» را شکل می‌دهند. سبک ناایمن به دو نوع تقسیم می‌شود؛ کسانی که دلبستگی اجتنابی دارند، معتقدند که دیگران به نیازهای آنها پاسخ نمی‌دهند و بر همین اساس نگاه منفی به دیگران دارند. آنها تمایل دارند که از صمیمیت بپرهیزند و اگر همسر آنها بسیار به آنها نزدیک شود احساس ناراحتی می‌کنند. برعکس، ذهن کسانی که سبک دلبستگی اضطرابی دارند، همیشه مشغول این است که چقدر دیگران به او نزدیک هستند و نگرش منفی نسبت به خود دارند. آنها در روابط خود با دیگران همیشه در جست‌وجوی صمیمیت و تماس با دیگران هستند و اغلب در روابط می‌توانند بیزارکننده یا «نیازمند» باشند. افراد با دلبستگی ایمن از نظر سبک دلبستگی اجتنابی و اضطرابی در سطح پایین هستند و سطوح بالایی از سازگاری را در روابط خود نشان می‌دهند.

 

نتایج درخور توجه بود. به نظر می‌رسد افراد با سطح بالای اجتناب، زمانی بیشترین رضایت را از روابط خود دارند که شخصیت طرف مقابل تا اندازه‌ای شبیه آنها باشد. پژوهشگران این یافته‌ها را احتمالا بیانگر سطحی از انتقال متقابل می‌دانند که افراد اجتنابی با آن راحت هستند. از سوی دیگر، تعادل مطلوب بین شباهت‌ها و تفاوت‌ها به افراد اجتنابی کمک می‌کند صمیمیت را دور نگه دارند. اما برای افراد بسیار مضطرب، داستان متفاوت است. آنها بیشترین میزان رضایت از رابطه را با همسری تجربه می‌کنند که  بسیار با آنها شبیه یا بسیار متفاوت است. هادسون وفریلی گمان می‌کنند که شباهت، احساس «یگانگی» به افراد مضطرب می‌دهد که در تعامل با افراد مهم زندگی خواهان آن هستند، درحالی که تفاوت، احساس «وابستگی» به همسر را ایجاد می‌کند. بنابر گفتۀ این پژوهشگران، داشتن همسری متفاوت، برای افراد با سبک دلبستگی مضطرب، راهی برای جبران کمبودهای آنهاست.

 

با این همه، آیا متضادها همدیگر را جذب می‌کنند؟ بار دیگر باید گفت که این مسئله پیچیده است. اما یک دیدگاه در اینجا وجود دارد؛ همیشه گفته شده است که شادترین همسران هم هیچگاه شخصیت یکسانی ندارند. نکتۀ مهم این است که آنها بهترین درک را از تفاوت‌های یکدیگر دارند. شاید این مشاهدۀ زیرکانه، خوراکی برای مطالعه‌ای در آینده باشد.

 

منبع: سپیده دانایی

رویاها که تصاویر امیال تغییر شکل یافته هستند، با هنر فرافکنی و نمایان می شوند‎

رویاها که تصاویر امیال تغییر شکل یافته هستند، با هنر فرافکنی و نمایان می شوند‎

 

زاده محمدی، روان شناس: استفاده از هنر برای درمان، پدیده نوینی نیست و تاریخ زندگی بشر از هزاران سال قبل با موضوع هنر در شفا آشناست. عناصر هنری در شکل نقاشی و نمایش در تمدن های نخستین از چند قرن قبل از میلاد برای کاهش ترس و نگرانی و ایجاد قدرت و نیرو و انتقال اطلاعات به کار می رفته است. «ارسطو» و فلاسفه دیگر از شعر و نمایش برای سلامت و پالایش نفس استفاده کرده اند؛ تا امروز که از نقاشی و نمایش و موسیقی در هنردرمانی خلاق برای توان بخشی همه بیماری ها و برای همه سنین از کودکی تا سالمندی استفاده می شود.

 

هنر، مفهومی دارای تحول در مغز و انسان دارد. همه هنرها خصوصا انواع دیداری آن شامل نقاشی، مجسمه سازی و طراحی با رشد و تحول هوشی پیش می روند و با تحول تفکر شکل می گیرند.

 

حدود یک قرن از شکل گیری هنردرمانی به مفهوم جدید آن می گذرد. از اواسط قرن بیستم شماری از روان شناسان و هنرمندان از اصطلاح هنردرمانی استفاده کردند که در این میان چهار زن به نام های «الینور اولمان»، «هانا کواتکوسکا»، «ادیت کرامر» و «مارگارت نامبرگ» در توسعه هنردرمانی سهم اصلی را داشتند.

  

نامبرگ به عنوان نخستین پایه گذار هنردرمانی شناخته شده است. مارگارت نامبرگ از سال 1940 با ایده های یونگ و فروید آشنا بود و هنردرمانی را با رویکرد روان تحلیلی مطرح می کرد. همه رویکردهای بالینی- فرافکنی در هنردرمانی براساس نظریه روان کاوی فروید شکل گرفتند. فروید معتقد بود رویاها که تصاویر امیال تغییر شکل یافته هستند، با هنر فرافکنی و نمایان می شوند.

 

اما کارهای یونگ بیشتر از نظریه فروید بر گسترش هنردرمانی اثر داشت. یونگ یک دوره طولانی دچار افسردگی بود. او برای تسکین خود هر روز به ساحل دریا می رفت و با استفاده از گل، آب و سنگ ریزه شکل های خلاق می ساخت. او بین خودش و تصاویر و چیزهایی که ساخته بود گفت و گویی را شکل می داد و مسائل درونی خود را آشکار و بازنمایی می کرد.

 

یونگ هر وقت به بحران های شخصی دچار می شد برای بازنمایی تجارب و تصورات درونی خویش به طراحی، نقاشی و مجسمه سازی می پرداخت و این روش را به بیماران خود نیز توصیه می کرد. او این تکنیک را «تخیل فعال» نام گذاشت که بعدها به عنوان یکی از تکنیک های مهم روان شناسی تحلیلی و در هنردرمانی تحلیلی یونگ مطرح شد. یونگ بیمارانش را به ساختن تصاویر بصری از رویاهایشان فرا می خواند.

 

هنردرمانی عبارت است از کار برد مواد هنری برای بیان و توانمند ساختن بیمار از طریق شناخت و حل تعارضات درونی خود در حضور هنردرمانگری آموزش دیده. در هنردرمانی، بیماران به مهارت یا تجربه قبلی در زمینه هنر نیاز ندارند؛ بلکه بیمار از طریق خلق اثر هنری و بازتاب آن در محصول و فرایند کار خودش، آگاهی از خویشتن و دیگران را افزایش داده و احساسات مثبت و اعتماد به نفس را در خود تقویت می کند.

 

امروزه هنردرمانگران در مراکز گوناگون فعالیت می کنند. اکثر آن ها در بیمارستان های روان پزشکی یا تیم های بهداشت روانی و به عنوان مددکار اجتماعی مشغول به فعالیت هستند. آن ها همچنین در زندان و مدارس استثنایی و مدارس عادی کار می کنند. امروزه حجم کار هنردرمانگران در بخش های مراقبت از بیماران سرطانی، بیماران رو به مرگ یا مبتلا به ایدز، کار با معتادان و نیز کار با افرادی که دچار اختلالات یادگیری هستند و کودکانی که از اتیسم رنج می برند روز به روز بیشتر می شود.

 

هنردرمانی برای پناهندگان و کودکانی که در مناطق بحرانی زندگی می کنند زمینه کاری دیگری است که هنر درمانگران چند دهه است آن را تجربه کرده اند.

 

رشته هنردرمانی تا دوره فوق لیسانس در آمریکا و انگلستان و چند کشور دیگر آموزش داده می شود که به صورت تمام وقت طی دو سال یا پاره وقت طی سه سال پس از گذراندن لیسانس خوانده می شود. افرادی که قصد شرکت در دوره های مخصوص هنردرمانگری را نداشته باشند و فقط بخواهند به صورت تجربی با ان آشنا شوند می توانند از دوره های مقدماتی در دانشکده ها و برخی از کلاس های فصلی در دانشگاه ها، مخصوصا دانشگاه هایی که به آموزش های هنردرمانی مشغول هستند، استفاده کنند.

 

هنردرمانگران در حیطه های نظری از جمله روان کاوی (مثل روان کاوی فروید، یونگ و مراجع محوری) یا حیطه های انسان گرایی (مثل روان شناسی گشتالت، درمان مساله مدار، روان شناسی ساختار فردی و روان شناسی شناختی) فعالیت می کنند. بسیاری از درمانگران هنری با توجه به گروه متقاضیان یا فعالیتی که انجام می شود از میان راهکارهای مختلف یک یا چند روش را به صورت دلخواه به کار می بندند.

 

خوشبختانه هنردرمانی به مفهوم دانشگاهی آن به خاورمیانه هم راه پیدا کرده است. جالب این که در کشور عربستان که مقولات روان شناسی تا حدی تابو است، رشته هنردرمانی هم دایر شده است. دکتر «اواد الیامی»، هنردرمانگر اهل عربستان سعودی که در آمریکا تحصیل نموده است، پس از مراجعت به ریاض برای کسب مجوز درمان سه سال با دولت سعودی مبارزه کرد تا این که توانست تحت نظارت یک روان پزشک که از قدرت سیاسی بالایی برخوردار بود، اولین (و تنها) مجوز هنردرمانی در عربستان سعودی را به دست آورد.

 

پس از واگذاری این مجوز در آوریل 2000، دولت عربستان استانداردهایی برای آن قرار داد: فوق لیسانس روان شناسی یا هنر با تخصص در هنردرمانی به اضافه دو سال انترنی که در آن برنامه ای مطابق با عالی ترین سطح استانداردهای دولت برگزار شود. زنان در عربستان غالبا صورت خود را می پوشانند و اجازه ندارند مسائل خود را در نزد درمانگر مرد بیان کنند.

 

در ایران هم هنردرمانی به صورت کارگاه های آموزشی و تجربی در بعضی از مراکز از جمله مرکز مطالعات هنردرمانی دانشگاه شهید بهشتی وجود دارد. اینجانب دروس دوره کارشناسی ارشد هنردرمانی را نوشته ام که دوره واحدهای درسی آن اخیرا به تصویب معاونت وزارت علوم رسیده است و امیدواریم روزی این رشته در کشور دایر شود.

 

درمان اختلالات روحی

مهم ترین و رایج ترین ابزار هنردرمانی نقاشی است‎

 

مهم ترین و رایج ترین ابزار هنردرمانی نقاشی است. از طریق عناصر موجود در نقاشی مانند خطوط، تصویر، جهت نقاشی، اندازه تصاویر، محتوای نقاشی و صحبت هایی که بیمار درباره آن بیان می کند می توان به ویژگی های عاطفی، ناکامی ها، فشارها و تمایلات درونی بیمار پی برد.

 

نقاشی همانند خواب و رویا بیمار را از ممنوعیت ها رها ساخته و با درمانگر در حالتی ناخودآگاه درباره کشفیات، افکار و دلهره هایش صحبت می کند و با مشکلات خود راحت تر مواجه می شود و با کمک درمانگر راه های تازه ای برای مقابله با مشکل خود پیدا می کند. خطوط و رنگ، این زوایا را به درمانگر می نماید. 

 

اما اثر هنر در درمان از آن جا آغاز می شود که راه نفوذ به ناخودآگاه را آسان و امکان تغییر را در خودآگاهی پدید می آورد. هنر کمک می کند تا بیماران در رابطه با کارها و آثار خلاقانه هنری خویش چیزهایی بگویند، در حالی که غالبا متوجه این موضوع نمی شوند که در حال بیان مسائل درونی خود هستند، چون آن چه می سازند جنبه نمادین و سمبلیک دارد. وقتی هم ساخت کارهای هنری پایان می یابد کماکان کارهای تولیدشده در جلسه درمان وجود دارند و هرگاه لازم باشد می توان به این کارها بازگشت و درباره آن ها بحث کرد.

 

فعالیت هنری می تواند فضایی جذاب و گروهی بسازد، به طوری که بیمار پیرامون موضوع مورد نظر به آسانی تمرکز پیدا می کند و درباره راه حل های مشکل خود فکر می کند. تجربیات هنردرمانگران می گوید فضای هنردرمانی، جوی ایمان و سازنده به وجود می آورد که در آن بیمار احساس تهدید نمی کند و به راحتی آن را می پذیرد.

 

کار مهم هنر در فرایند درمان «بازنمایی تصویری» از مشکل و راه حل ها است، ون با برونی سازی تصویری و نمایشی، مشکل ارتباط و تسلط بر هیجان ها و فشارهای روانی آسان می شود و استرس تا حدی کم می شود. برای مثال، به یاد می آورم که در واقعه زلزله بم کودکان زلزله زده با نقاشی و نمایش خاطرات، آن را مجسم می کردند و ما با بیرونی کردن نگرانی های آن ها اضطراب شان را کم می کردیم.

 

کودکان برای نمایش زلزله، حرکت، لرزش صدا و امواج زلزله را نشان می دادند. گروهی نقش آوار را بازی می کردند و بر سر دیگران فروریختند و گروهی نیز نقش اعضای خانواده را بازی و گروهی نیز نقش ناجی را بازی می کردند. آن ها با این نمایش ها وقایع زلزله را به نمایش درآوردند. این دست برونی سازی ها با نقاشی، گل، کلاژ و نمایش به کودکان بسیار کمک می کند. در تجربه دیگری با کودکان بی سرپرست، آن ها یاد گرفتند که براساس مشکلات خانوادگی مانند طلاق و اعتیاد والدین شان و سوءاستفاده های جنسی که شده بودند، نقاشی بکشند و قصه هایی بسازند. آن ها برای شخصیت های داستان عروسک ها و ماسک هایی درست کردند و سپس نقش آن ها را بازی کردند.

 

این گونه نقاشی ها و بازی های نمایشی کمک کرد تا تعارضات و فشارهای حاد زندگی خود را بهتر بپذیرند و باورها و راه حل های سازنده ای برای کنار آمدن با فشارها تجربه کنند. در این جا هنر درمانگر جهت دادن مثبت به ذهن کودکان بود.

 

درون نقاشی و نمایش و قصه مجموعه ای از رفتارهای کلامی و غیرکلامی وجود دارد که می توان از آن برای تقویت رفتار و تعاملات اجتماعی بیماران کمک گرفت. وقتی بیماران نقاشی می کشند یا نمایش و داستانی می سازند، در ماجرای آن قرار می گیرند و تا مدت ها به خاطر می سپارند و مثل آن زندگی می کنند و تجربه هایشان را در قالب آن سازمان می دهند.

 

استفاده از هنردرمانی برای بزرگسالانی که دچار واپس روی هستند و کسانی که از بیماری روانی، اختلال شخصیت و اختلالات اضطرابی و افسردگی و مخصوصا نداشتن عزت نفس رنج می برند بسیار سودمند است. بزرگسالان از به دست آوردن فرصتی برای مرور بصری زندگی خویش بسیار لذت می برند. هنر، ادراکات و خاطرات آشفته بیماران را سازمان دهی می کند. حتی بیماران بدگمان و بیمارانی که علی رغم توانایی در صحبت کردن، در برابر درمان های کلامی مقاومت می کنند از هنردرمانی استقبال می کنند و در فعالیت هنری شرکت می کنند.

 

نکته آخر این که مردم ایران به دلیل برخورداری از فرهنگ هنری گسترده و روحیه خلاق در زمینه های هنری شرایط منحصر به فردی در خاورمیانه دارد، به طوری که می توان به شویه های خلاق از هنردرمانی به شکل گروهی در مراکز مختلف، مخصوصا در مدارس و کانون های حمایت از نوجوانان و جوانان استفاده کرد. با توجه به گرایش زیادی که نوجوانان در دبیرستان ها به رفتارهای پرخطر مانند روابط جنسی، سیگار، الکل و مواد مخدر پیدا کرده اند، هنردرمانی در قالب برنامه های گروهی می تواند در امر پیشگیری و آموزش دانش آموزان برای مقابله با مشکلات به کار آید.

 

منبع: سپیده دانایی 

صرفه جویی بیش از حد نیز میتواند نشانه ای از اختلال شخصیت وسواس فکری- عملی باشد

صرفه جویی بیش از حد نیز میتواند نشانه ای از اختلال شخصیت وسواس فکری- عملی باشد‎

 

صرفه جویی خوب است، اما گاهی این صرفه جویی، افراطی شده و تبدیل به خساست می شود.

 

صرفه جویی افراطی یا خسیس بودن بیماری است؟ 

صرفه جویی کردن، افراد را قادر می سازد تا با بودجه های کم خود، رشد کنند. اما از طرفی دیگر صرفه جویی بیش از حد نیز میتواند نشانه ای از اختلال شخصیت وسواس فکری- عملی باشد. مراقب بودن در باره نحوه خرج کردن پول هایتان میتواند برای شما لقب مقتصد را به ارمغان بیاورد. اما اگر شما بیش از حد، حساب خرده پول خود را داشته و اساسا پول نزد شما همیشه ذخیره شده باشد، این میتواند نشانه  ای از اختلال شخصیت وسواسی جبری باشد. 

 

با توجه به یافته های بنیاد بین المللی اختلال وسواس فکری-عملی (Obsessive Compulsive Disorder یا OCD)، این اختلال در حدود یک نفر از هر 100 بزرگسال را تحت تاثیر قرار می دهد. انجمن روانپزشکی امریکا میگوید: کم خرج کردن افراطی، یک نشانه از اختلال شخصیت وسواسی جبری (Obsessive Compulsive Personality Disorder یا OCPD) می باشد. این زمانی است که فرد یک سیستم صرفه جویی افراطی را هم برای خود و هم برای دیگران اتخاذ می کند، و پول به عنوان یک منبعی برای جلوگیری از فاجعه های احتمالی آینده که ممکن است لازم شود، ذخیره می شود.

 

اختلال شخصیت وسواسی جبری یا OCPD با اختلال وسواس فکری-عملی یا OCD مشابه نیست. گرچه از اصطلاح OCD به طور معمول در مواردی که افراد وابسته به جزئیات هستند، استفاده می شود، اما اغلب با OCPD اشتباه گرفته می شود، در واقع آنها اختلالات جداگانه ای هستند. 

 

دکتر رابرت هوداک (Robert Hudak) یک روانپزشک از مرکز پزشکی دانشگاه پیتسبورگ در پنسیلوانیا، میگوید: OCD یک بیماری است که افراد مبتلا به آن دارای افکار نفوذی و مزاحم هستند، افکاری که حسی تولید نمی کنند و برای آنها نیز احمقانه است، اما نمی توانند از شر این افکار خلاص شوند و باعث یک  اضطراب مشخص در آنها می شود. اما افراد مبتلا به OCPD افرادی هستند که با جزئیات به مقدار زیادی مشغول هستند، برای خود لیست درست می کنند، زیاد کار انجام داده و خستگی ناپذیرند، از طرفی بسیار صرفه جو هستند. این افراد اندیشه های نفوذی و مزاحم ندارند، درنتیجه اغلب تعجب می کنند که چرا دیگران به اندازه من سازمان یافته و شسته و رفته نیستند؟

 

وقتی پای پول به میان می آید، افراد مبتلا به اختلال OCD ممکن است با لمس کردن پول مشکل داشته باشند و یا به دلیل افکار نفوذی و مزاحم در مورد آلوده بودن پول، آن را سریعا خرج کنند. اما فردی که به OCPD مبتلاست، قادر به خرج کردن پول خود نیست، چون به طور مثال نگران این است که اگر آب هدر رفته و یا لوله در آینده مشکلی پیدا کند، ممکن است پول کافی نداشته باشند، در نتیجه آن را خرج نمی کنند. این افراد ممکن است زیادی صرفه جو یا حتی خسیس باشند، چون می خواهند مواد غذایی کمتری برداشته و یا برای ضروریات، مضایقه کنند. حتی اگر این ضروریات هزینه کمی هم داشته باشند، آنها می خواهند پول لازم برای همه چیز داشته باشند، پس آن را خرج نمی کنند.

 

افراد خسیس

اختلال شخصیت وسواسی جبری، قابل درمان است‎

 

آیا شما هم زیادی صرفه جو یا خسیس هستید

در اینجا تفاوتی بین صرفه جویی کردن و خسیس بودن وجود دارد. بطور مثال، بودجه بندی، به طوری که شما برای موارد اضطراری و یا صرفه جویی درمورد رسیدن به یک هدف، به اندازه کافی پول نگه دارید، سالم است و خساست نیست. در طول دوران رکود اقتصادی و یا زمان های دشوار در اقتصاد، یا وقتی که بودجه بندی شدید به طور گسترده پیشنهاد می شود، اگر شما بیش از حد خرج کنید، میتوان آن را غیر سالم دانست. 

 

مهمترین نشانه برای اینکه بدانید زیاده روی می کنید، این است که از خود بپرسید، آیا صرفه جویی شما اثر منفی بر روابط یا کیفیت زندگی شما گذاشته است؟ آیا شما نمیتوانید زمان یا پول خود را برای سرگرمی و یا آرامش خود هزینه کنید؟ اگر پاسخ مثبت باشد، پس شما زیادی صرفه جو یا به اصطلاح خسیس هستید.

 

دکتر فوژان نظیراوغلو ( Fugen Neziroglu) مدیر موسسه رفتاری زیستی در نیویورک و متخصص در اختلالات وسواسی اجباری، می گوید: صرفه جویی که مشکل ساز است، فراتر از پول می رود، این افراد با سخاوتمند بودن و مهربانی کردن و یا گذشت زمان، مشکل دارند. چنین فردی ممکن است به دلیل اعتقاد به هدر رفتن چیزها، از خلاص شدن از شر بعضی چیزهای بی فایده هم بترسد و آنها را ذخیره کند. 

 

علاوه براین، افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری، به دلیل نبودن افکار مزاحم و نفوذی، بعید است که خست خود را به عنوان یک مشکل قلمداد کنند. اگر آنها برای درمان مراجعه کنند، معمولا به این دلیل است که فردی که به آنها نزدیک است، به درمان اصرار دارد. گاهی نیز ممکن است به این دلیل باشد که آنها می خواهند از یک فرد متخصص و حرفه ای برای دستیابی به اهداف کمال گرایانه خود کمک بگیرند. آنچه که برای یک درمانگر مهم و کلیدی است، این است که کمک کند تا این افراد بتوانند تشخیص داده و نواقص خود را بپذیرند. این کار از طریق درمان رفتاری – شناختی انجام می شود.

   

اختلال شخصیت وسواسی جبری چگونه درمان می شود؟

خبر خوب این است که، اختلال شخصیت وسواسی جبری، قابل درمان است. بسته به این که نشانه ها چقدر شدید باشند، درمان می تواند یک سال یا بیشتر به طول بینجامد، تا بتواند تحت کنترل قرار گیرد. اساسا درمانگران از آنها می خواهند که برخی از جاذبه های شخصیتی خود را تغییر دهند. گزینه های درمانی شامل موارد زیر است:

 

- مصاحبه انگیزشی: این یک فرآیند بحث و گفتگو می باشد که به شناسایی دلایل قانع کننده در جهت ایجاد تغییر می پردازد، مثل یک رابطه کلیدی.

- درمان رفتاری – شناختی: این نوع درمان بر شناسایی افکار و رفتارهای منفی، و جایگزینی آنها با دیگر گزینه ها تمرکز می کند.

- سلسله مراتب اضطراب: برای فردی که بیش از حد خسیس است، سلسله مراتب اضطراب ممکن است گام هایی در جهت تغییر ایجاد کند. برای مثال، فردی که خسیس است ممکن است برای خرید یک منگنه که مورد نیازش است، اضطراب کمتری احساس کند تا خرید یک دستگاه گران قیمت تری که آن هم مورد نیازش است. پس باید از قسمتی که اضطراب کمتری احساس می کند شروع کرده و ادامه دهد. 

- داروها: داروهای تجویزی ممکن است به افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری که در عین حال دچار افسردگی نیز هستند، کمک کند.

 

یک هدف از درمان می تواند کمک به فرد خسیس در مورد درک تاثیرش بر روی دیگران باشد. به دلیل اینکه افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی جبری، باور ندارند که به درمان نیاز دارند، به خانواده ها توصیه می کنیم به دنبال درمان خودشان نیز باشند، تا یاد بگیرند که چگونه با رفتارهای ناشی از خساست فرد مبتلا در خانواده باید برخورد کنند.

 

منبع: seemorgh.com

وسواس در بین بیماریهای روانی از شناخته شده ترین اختلالات است که بسیار رایج می باشد‎

وسواس در بین بیماریهای روانی از شناخته شده ترین اختلالات است که بسیار رایج می باشد‎

 

وسواس یک ایده، تصور، احساس یا حرکت مکرر و مضر است که با نوعی احساس اجبار و ناچار ذهن و علاقه به مقاومت در برابر آن همراه است. فرد وسواس بسیار متوجه بیگانه بودن حادثه نسبت به شخصیت خود بوده و از غیرعادی بودن رفتار خود آگاهی دارد.

 

وسواس، تعادل روانی و رفتاری را از فرد سلب کرده و او را در سازگاری با محیط دچار اشکال می سازد. وسواس در بین بیماری های روانی از شناخته شده ترین اختلالات است که بسیار رایج می باشد ولی متاسفانه اکثر مردم از آن اطلاعات زیادی ندارند و به محض شنیدن وسواس بی اختیار به یاد کسانی می افتند که بیش از اندازه شستشو می کنند در حالی که وسواس بیماری است که انواع مختلف داشته و ریشه اصلی آن اضطراب است و می تواند منجر به کاهش عمر افراد می شود.

 

در ایران 2-3 درصد از افراد از این اختلال رنج می برند و شیوع آن از 20 سالگی به بعد می باشد و پایه ریزی آن همگام با بلوغ می باشد. به اعتقاد روانکاوان وسواس نوعی غریزه ناخودآگاه است و در آن فکر و میل و عقیده خاص اغلب اشتباه است و چنان اراده فرد را سلب می کند که بیمار برخلاف میل و خواسته خود رفتاری انجام می دهد که از بیهودگی کار خود آگاهی دارد ولی نمی تواند از آن رهایی یابد.

  

مقایسه وسواس در خانم ها و آقایان 

مطالعات صورت گرفته نشان می دهد با وجود اینکه اختلالات روانی در زن و مرد مساوی است اما وسواس در بین خانم ها شیوع بیشتری دارد به خصوص وسواس شستشو که از نوع وسواس عملی می باشد در بین خانم ها شیوع بیشتری دارد (70 درصد).

 

شستشوی بیش از حد، دقت بیمارگونه به مسایل ریز و چک کردن مرتب کارها اتفاقاتی است که از فرد معمولی و عادی کسی را می سازد که دچار بیماری عذاب آور وسواس می باشد.

 

یک خانم به عنوان همسر و مادر در زندگی خانوادگی در کانون خانواده می تواند تاثیرگذاری زیادی داشته باشد و در این خصوص وسواس می تواند باعث پیامدهایی در زندگی خانوادگی او شود و بر روی همسر و فرزندان و زندگی خصوصی و خانوادگی و اجتماعی و آینده آنان موثر باشد.

 

وسواس در زندگی مشترک ممکن است به صورت وسواس فکری و خیانت وجود داشته باشد و فرد مدام این احساس را داشته باشد که همسرش به او خیانت می کند و همین شکل می تواند یکی از دلایل از هم پاشیدگی کانون خانواده شود. وسواس می تواند به صورت احساس تحقیر و گناه در کارها و اعمال خطا و اشتباهاتی که در زندگی رخ داده بروز کند که در این حالت فرد هر اشتباهی از جانب هر یک از اعضا هم که باشد خود را مقصر می داند گناه را به گردن خود می اندازد.

 

مادران و خانم های وسواسی حساس و کمال جو هستند و به صورت ناخودآگاه زمینه را برای وسواسی شدن فرزندشان آماده می کنند. در حقیقت این بانوان بسیار ضابطه مندند و همه چیز را دقیق و کامل و مطلوب می خواهند به همین جهت انعطاف کمتری در زندگی و تربیت فرزندان دارند و همین نحوه تربیت خشک و مقرراتی در پیدایش بیماری وسواس در فرزندانشان بسیار موثر می باشد. مادرانی که بیش از حد سرزنش، تنبیه و تحقیر می کنند می توانند وسواس در کودکانشان را در آینده زمینه سازی نمایند.

 

وسواس بیماری اکتسابی است 

وسواس در حقیقت زیرشاخه ای از اختلال اضطراب است زمانی که فرد با اضطراب درگیر می شود. اضطراب او را به سمت وسواس سوق می دهد. درخصوص عوامل ایجادکننده وسواس نقش ژنتیک و ارثی بودن آن بسیار پررنگ می باشد و عوامل دیگر از قبیل عوامل تربیتی، رفتاری و اجتماعی، تحقیر کودک، عدم امنیت در دوران کودکی، سختگیری بیش از حد والدین در تربیت فرزندان، ایرادگیری و ملامت کودک نیز می توانند زمینه را برای ایجاد بیماری وسواس مهیا کنند.

 

در این خصوص باید گفت اگر شما سال ها در کنار فردی زندگی کنید که وسواس داشته باشد احتمال اینکه از راه یادگیری فرد شروع به رفتار وسواس گونه و عجیب بکند خیلی زیاد است. به عنوان مثال افراد نظامی عادت کرده اند سر وقت بیدار شوند صبحانه بخورند و به کارهای روزمره شان برسند در حقیقت فرزندان این افراد دقیقا شبیه خودشان رفتار می کنند و الگوبرداری در وسواس به همین شکل است  و این ویژگی باعث شده انعطاف این افراد در مقابل همه چیز کم و کمتر شود و در نهایت کودکان در محیط خانواده خود این ویژگی را کسب کرده و به این شکل وسواس از سمت خانواده به کودک منتقل خواهدشد.

 

درمان وسواس

وسواس در حقیقت زیرشاخه ای از اختلال اضطراب است‎

 

آیا همه افرادی که به نظم و ترتیب اهمیت می دهند وسواس دارند 

میان نظم و وسواس باید تفکیک قایل شویم. دین اسلام به نظافت و نظم تاکید زیادی کرده و در حقیقت نظافت و نظم نشانه سلامت روان است ولی اگر در عملکرد شغلی و اجتماعی فرد اختلال ایجاد کند بیماری محسوب می شود. جهت تمیز دادن نظم و ترتیب و وسواس باید به این مسئله توجه داشت که در فرد وسواسی دقت به نظم و ترتیب و مسائلی از این دست بسیار زیاد است و این مورد بسیار تکرار می شود و در این موقع است که نظم و ترتیب جای خودش را به اختلال می دهد.

 

وقتی نظم و ترتیب و رفتاری از این دست از حالت عادی خارج شود و شکل بالینی به خود بگیرد باعث ایجاد مشکلات زیادی می شود. در حقیقت همه ما به نوعی اختلال روانی را در زندگی خود تجربه می کنیم ولی زمانی این اختلالات به بیماری تبدیل می شود که شدت و مدت آن فکر یا رفتار وسواس گونه بیش از حد نرمال می شود و مدام تکرار می شود. به عنوان مثال ممکن است فردی یک روز به دلیل اضطراب و استرس دائما به این فکر بکند که شیر گاز منزل را بسته یا خیر؟ و تمام روز ذهنش درگیر این موضوع باشد ولی وقتی آن روز تمام می شود و استرس وی کم می شود دیگر چنین مشکلی پیش نمی آید که در این صورت نمی توان به آن بیماری گفت.

  

اختلال وسواس را می توان به دو دسته عملی و فکری تقسیم بندی نمود.

 

1. وسواس عملی 

وسواس عملی بیشتر به رفتار فرد بر می گردد و قابل مشاهده است. به عنوان مثال روزی چند بار فرد حمام دو ساعته می رود و یا دستشویی رفتنش یک ساعت طول می کشید و یا در رفت و آمد سعی می کند که دستش به جایی نخورد. این افراد احساس می کنند مدام در معرض آلودگی زیستی و محیطی هستند و با شستشو نمی توانند از آن دور شوند و در این خصوص بسیاری از افراد با این افکار آنقدر بدنشان را شستشو می دهند که بیماری های پوستی یکی بعد از دیگری شروع به پدیدار شدن می کند وسواس عملی ممکن است با زمینه افکار وسواسی توام باشد ولی گاهی ذهنیت فکری وجود ندارد و فرد به طور تکرار شونده و بدون فکر عملی انجام می دهد.

 

2. وسواس فکری 

در وسواس فکری فرد بیشتر دارای مشغله های طاقت فرسای فکری است و با سیل عظیمی از مشغله های فکری مواجه است که خودش می داند اشتباه است و نباید به آن توجه کند ولی باز نمی تواند بر آن فائق شود در حقیقت موضوع مورد نظر تمام فکر طرف را درگیر خودش می کند. به عنوان مثال وقتی از خانه بیرون می آید مدام به این فکر می کند که شعله گاز را خاموش کردم، در حیاط را بستم، شیر آب را بستم و این دست افکار آنقدر شخص را فرسوده کرده و آزارش می دهد که کنارآمدن با آن سخت می شود. در وسواس فکری برخلاف وسواس عملی که قابل مشاهده است با بیان فرد مبتلا تشخیص داده می شود.

 

منبع: ماهنامه دنیای زنان